یک دست جام باده و یک دست زلف یار

رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

 

به نام خالق عشق

 

سلام. منو توی این دنیا، با اسم مهدی می شناسن. متولد سیزدهم دیماه 1379 و یکی از آدم های شهر کاشان هستم. کاشان زادگاه منه و تنها شهریه که تا امروز بیشتر از  30روز و شب رو در اون سپری کردم و به قول سهراب:

"اهل کاشانم، روزگارم بد نیست؛ تکه نانی دارم، خرده هوشی‌، سر سوزن ذوقی. مادری دارم، بهتر از برگ درخت.

دوستانی، بهتر از آب روان"

 

من متولد زمستان هستم. اولین ماه فصل زیبای زمستان. من زمستان رو خیلی زیاد دوست دارم. به قول نیما یوشیج:" در شب سرد زمستانی، کوره ی خورشید هم، چون کوره ی گرم چراغ من نمی سوزد"

 

فعلاً مشغول تحصیل هستم و رشته ام ریاضیه. شاید بپرسید ریاضی چه ربطی به شعر داره اما من همین قدر که شعر آرومم میکنه با حل تمرین های ریاضی هم آروم میشم. به حکم عقل خودم میخوام توی دانشگاه رشته مهندسی کامپیوتر انتخاب کنم. خیلی اینو دوست دارم که به مدت زیادی باید پشت یک میز قرار بگیری و زل بزنی تو چشمای مهربون یه موجودی شبیه WALL-E !

 

چقدر باید آموخت هرچند راه بس دشوار است و مقصد بس بعید اما شوری در دلم افتاده که منو به ادامه تحصیل تشویق میکنه.

 

وقتی سخن از گفتن از “من” میشه هر کدوم از ما چقدر حرف برای گفتن داریم؟! برای اینکه این “منِ” من خیلی وزین نشه به همین مقدار بسنده میکنم که: مهدی یه آدم کاملاً معمولیه. معمولی از این جهت که اگر همین امروز از صحنه نمایش روزگار حذف بشه، دنیا چیز زیادی از دست نمیده، صحنه پیوسته به جا باقی می مونه و او هم از خاطرات محو میشه. شاید با دونستن این موضوع خودشو کمتر جدی بگیره و بیشتر زندگی کنه.

 

خلاصه! این سایت  قراره دست نوشته‌های "مهدی" باشه که براتون ازش گفتم. دست نوشته‌هایی با محوریت شعر. یه جور نوای ذهن من از ساز شعر که شروع به کوک کردنش کردم که قراره توش اشعار زیبایی که از تمام شاعران از ابتدای عمرم شنیده ام و حالا راهی برای منتشر کردنش پیدا کردم رو براتون بذارم.

 

راستی اینم یادم رفت بگم که خطاطی و خواندن شعر آرامشی بهم میده که هیچ جای دنیا این آرامشو پیدا نکردم.

 

امیدوارم قدر لحظه هاتون رو بدونید.

 

شاد زی، مهر افزون

 

دی ماه 1395